زمزمهی مرگدیشب به گوش آمد پیام آشنایی:هنگامهی مرگ است و آواز جداییبار سفر آماده کن ای خسته از جان!تا پا نهی بر خاک اقلیم خدایی*از موج دریا میروی تا اوج معنااز بام، پا را مینهی تا مرز فرداپرواز روح تو رسد تا بینهایتاز این دیار فتنهخیز هرز دنیا*دنیای بعد از مرگ، ملک جاودانی استآنجا سرایی برتر از این ملک فانی استاینجا امید مردم ما ناامیدی استاما در آن دنیا امید زندگانی است*آنجا دگر مکر و سیاست رهگشا نیستبا نام حق دیگر کسی هرزهدرا نیستآنجا فقط کاخ حقیقت استوار استاحکام بر مبنای حرف ناروا نیست*در آن جهان عشق است، یک دم شور و شر نیستچشمی ز موج درد و غم یک لحظه تر نیستقاضی شرع اینجا کند با سیم و زر حکماما در آنجا هیچ اثر از سیم و زر نیست*حیلت مخور! دریای این دنیا سراب استدر این جهان ظاهر، خوش و باطن خراب استاما در آن دنیای یک رنگ خداییطرح ریاکاران همه نقش بر آب است*آری! بقای تو در آن دنیای باقی استجاوید و دور از مرگ در این سرزمین کیست؟در آن جهان، پرادعا خاموش، خاموشآری! دگر هیچ ابلهی پرادعا نیست*ای بیخبر! اینجا غم و درد جدایی استبر چهرهی این دهر رنگ بیوفایی استتاریکی مطلق در اینجا حکمفرماستاما در آن عالم فقط نور خدایی است*پردهدران آنجا همه پرده دریدهگردنکشان پرتوان، گردن خمیدهآنجا توانگر، ناتوان و بیزبان استگویی که هرگز روی دنیا را ندیده*از جان خود این نفس سرکش را رها کناز روح خود دلبستگیها را جدا کندیگر زمان کوچ از این جسم خاکی استآماده شو، پرواز تا قرب خدا کن*ای رهگذر! دیگر زمان جابجایی استآمد زمان مرگ، هنگام جدایی استدوران غم آمد به سر، ای خسته از دهر!آسایش تو در کنار کبریایی است!*فضل الله نکولعل آزادتهران . پاییز ۱۳۸۸Www.lalazad. blogfa.com نوشته شده توسط فضل الل سرودههای آزاد...
ادامه مطلبما را در سایت سرودههای آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : faznekooazad بازدید : 76 تاريخ : شنبه 15 بهمن 1401 ساعت: 17:54